روز هایی که گذشت ...

ساخت وبلاگ
چشم ها می بندم و فکر می کنم خدایا هستی ..هستی ... فکر می کنم بالاخره تمام میشه این امتحان ... به کلمه واخواهی نگاه می کنم ...واخواهی زدند و این یعنی سه چهار ماه دیگه دوباره جلسه تشکیل میشه..بعد دوباره جلسه تشکیل میشه ..جلسه ..جلسه ..فکر کردم یک سال سخت را پیش رو دارم ... جمعه داشتم ازخیابان خودمون ر روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 22:21

من برای وکالت واقعا نخونده بودم و منتظر قبولی هم نبودم اما این ازمون استخدامی مسخره، که شرکت کردم .راضی شده بودم ، بروم سر ازمون برای یک جای خالی  تو زندان ،تاکید می کنم تنها یک جای خالی .مسخره بود این همه ادم برای یک جای خالی.ان هم کجا ؟ زندان !وقبول نشدم .. خدایا میشه یه شغل خوب از اسمون نازل کنی .من واقعا خستم.دلم می خواهد یه جایی سرم گرم شه .نه هرجایی ..  واقعا دلم نمی خواست برم زندان سرکار ولی انگاری به همون هم راضی بودم .. شما ها چطوری کار پیدا می کنید ؟ مثلا کارمندهای دانشگاه چطور استخدام میشن که من هیچ وقت نمی فهمم !  خدایا من بند پ ندارم اما تورا که دارم .. خدایا لطفا کمی نگاهم کن ..این بنده از همه جا ، جا مانده ، دوستت دارد خدایا ما را از بلاهایی که حتی به ذهن ما خطور نمی کنه حفظ کنه ..شکر ... روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 175 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23

اَلشَّجاعَةُ عِزٌّ حاضِرٌ، اَلجُبنُ ذُلٌّ ظاهِرٌ؛ شجاعت عزّتى است آماده، ترس ذلّتى است آشکار امام علی (ع) می دونی به نظرم خیلی حقیری ..خیلی ترسو، اونقدری که بعد شش ماه نیومدی دادگاه ... امروز مرخصی گرفتی و موندی خونه،  از نظر من تو خیلی حقیری.مرد نیستی. نامردی .. من حالم خوبه و خدا را شکر می کنم که بهم نشون می ده تو چقدر می تونی نامرد باشی ...چقدر ترسو ..چقدر حقیر .. هم تو ،هم مادرت .هردو ترسو هستید .ترسوهایی که نامه ای ابلاغ به دستشون رسیده ولی مرخصی گرفتند و تو خونه موندند. شما از خدا نترسید  جلسه تمدید شد برای حدود چهل روز دیگه ، من اما خسته نمیشم.به خودم قول دادم که قوی باشم .راستش این کار ها به جز لجباز کردن من سودی نداره .حتی بعد دادگاهی که نیومدی با خانواده رفتم رستوران و خودم را مهمون غذای محبوبم کردم ..بیخیال تو و همه نامردی هات ...من خدا را دارم چیزی که تو داری از دستش می دی .. خدایا بغلم کن ..جای اغوشی که اشتباه بود . روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 131 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23

در راستای پستی که حذف شد   دادخواست تمکین داده است. من حق حبس دارم .شاید دادخواست را داده که اگر عدم تمکین ثابت شد.درخواست ازدواج مجدد بدهد که مدیر شعبه بهم گفت حالا حالا بهش نمی دهند ...چون من حق حبس دارم . کاش اونقدر مرد بودی که پای اشتباهات تا اخر ایستاده بودی  ، کاش تو نامردی ، مرد بودی دادخواست طلاق داده بودی .. حقوق را یاد بگیریم :  حق حبس : در ماده «1085» قانون مدنی : «زن می‌تواند تا مهر به او تسلیم نشده از ایفاء وظایفى که در مقابل شوهر دارد امتناع کند، مشروط بر اینکه مهر او حال باشد و این امتناع مسقط حق نفقه نخواهد بود». نظریه مشهور فقهای امامیه و اطلاق ماده 1085 قانون مدنی، گویای این مطلب است که اگر مهر، حال باشد زن در هر صورت می‌تواند از حق حبس استفاده کند، چه این‌که شوهر توانایی در پرداخت مهر را داشته باشد یا توانایی در پرداخت را نداشته و معسر باشد. رای وحدت رویه داریم که تا پایان پرداخت اخرین فسط مهریه زوجه دارای حق حبس است واعسار و قسط بندی مهریه مسقط حق حبس زوجه نیست .  ساده اش می شود :زوجه در دوران عقد هم نفقه و هم مهریه دریافت می کند و تا پایان پرداخت مهریه ،تمکینی وجو روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 160 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23

فرودین بود که که پسر 17 ساله ایرانی رحم نکرد به کودک شش ساله افغانی ... خرداد بود که شش نامرد زیر یک پل به دختر یازده ساله تجاوز کردند .. اذر ماه بود که  قطار به مشهد نرسید ... دی ماه بود که دو کودک مهاجر ، احد و صمد کودکان کار ، زنده در اتش سوختند ... دی ماه بود که ساختمان پلاسکو فرور یخت ...و اتش نشان ها شهید شدند ...ادم ها کشته شدند .. ..... 95  لعنتی ..بسه دیگه ..من یکی به اندازه سهم خودم درد کشیدم ..زندگیم نفس های اخرش را می کشد و در اغما است  ..مادر بزرگم رفت .. خدایا معجزه کن این سال لعنتی خوب تمام شود .. داره باران می بارد ...دارم خفه می شوم از بغض ... دعا کنیم برای ان هایی که هنوز شاید نفس می کشند زیر اوار ..که خدایا معجزه کن ...برای تک تک ادم ها .. روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 155 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23

  هیچ چیز تغییر نکرده.هفت ماه گذشت . سالها پیش وقتی تو دانشگاه مبحث نشوز مرد را می خواندم فکر می کردم که فقه عجب دنیای باحالی است.می دانستم که در عمل ضمانتی نیست اما دلم خوش بود به جهان ارمانی ماده های قانونی، اما حالا اعتراف می کنم که این خانه از بنیان خراب است. راستش خیلی چیزها می خواهم بنویسم.اما نمی شود نوشت.فقط بدانید که ایمانم داره می لغزد.که باورم را دارم ازدست می دهم. به چیز هایی باور داشتم که دروغ بود. من ادم هایی را دیدم که دم از امام حسین می زدند.که روضه برای حضرت فاطمه می گرفتند.سخن رانی ،نماز جمعه می رفتن اما حق را ناحق کردند.ظلم کردند.یک روز دکتر الف بهم گفت تا این ادم ها هستند اسلام دشمن نیاز ندارد. حقیر است،ادمی که تو پروفایل، تو اینستا،درجامعه،درمحل کار،ادای مذهب و خدا در می اورد ولی نیست.ادم باشید.با باوردینی کسی بازی نکنید.کاری نکنید که ادم حالش بد شه از این جماعت متظاهر دروغ گو .مسلمان واقعی ام ارزو است .. این هفت ماه واقعا تغییر کردم.بزرگ شدم.درد کشیدم حتی پیرشدم اما زنده ام ..  تو خیابان که راه می روم .ادم ها را  که می بینم گریه می کنم .تکلیف من مشخص نیست.شرعا ،ع روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 145 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 149 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23

عصر بارون  می امد ،6 تا نون خامه ای خوردم ..میگن واسه افسردگی خوبه :(( استرس ندارم.نگران اما هستم .شایدیه حس دیگه است نمی دونم اسمش چیه؟ .قبلا می گفتم عیبم اینه که صبور نیستم اما این تجربه صبورم کرده ...شب ولنتاین،عشق ! عکس های پارسال نگاه می کنم که فکر می کردم خوشبختم .چقدر تو اون عکس ها احمق بودم که دل خوش کرده بودم به تو .پارسال  همراه هدیه ام بهت یه دفتر گل گلی داده بودم که برام بنویسی ..جفت خریده بودم .تمام این هشت ماه وقت هایی که داغون بودم توش نوشتم .از عشق من به تو یک عالمه صفحه نوشته شده مونده که روش قطره های اشک ریخته .. نشستم به نوشتن رای وحدت رویه و ماده قانونی ، برای فردایی که میبنمت شاید ،شاید هم نیایی.مهم نیست.حرفی با خودت ندارم .هیچی .خیلی فکر کردم یه چیزهایی بگم ولی انگاری دیگه نمی خواهم باهات حتی حرف بزنم .. دلم خراست خیلی خر ولی ... حقوق بدانیم :  در دادگاه مهریه اگه زوجه هیچ دلیل و دفاعی هم نداشته باشه و حتی زوج در جلسه شرکت هم نکند .چون مهریه مستند به سند رسمی است حکم صادر میشه و از از اونجایی که عملا نمیشه ثابت کرد زوج ملائت مالی و تمکن داره با دادخواست اعسار زو روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 179 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23

هجوم زخم تو را نمیکشد تن من برای کشته شدن چه کنم هزار و یک نفری به جنگ با دل من برای این همه تن چه کنم اگر برای ابد هوای دیدن تو نیافتد بر سر من چه کنم هجوم زخم تو را نمیکشد تن من برای کشته شدن چه کنم روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 179 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23

مثل استخوان ماهی تو گلو ..

می خواهم رها شم ..

امروز صبح پای دوتا تلفن سوختم ..اتش گرفتم و گفتند تو جای خواهر ما ..داره عمرت می گذره پای بی لیاقتی اش ..داره میگذره ...بگذر ..

خودش داره زندگی می کنه بی خیال همه چی ..یک سرو گردن بالاتر ...

روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 171 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23

دیروز یکی از بدترین روزهای این هشت ماه بود ..به خودم نگاه می کنم که هشت ماه را گذروندم ..بیش از مدت زمانی که با او بودم ،درگیر نبودنش بودم..تمام دیروز گریه می کردم ..کم اورده بودم ومی خواستم فقط تمام شه ...ازبعد اون تلفن حالم بد شد.بالا اوردم و فقط افتاده بودم روی تخت ..استخاره کردم .. ..ارام تر شده بودم..صبح با یه وکیل  صحبت کردم ..دلم را گرم کرد که نترسم که حالا وقت گذشتن و رفتن نیست که ببینم تا کجا امده ام ..نمی دونم که تا کی می تونم قوی بمونم اما نمی خواهم که هر کاری خواست با من بکنه ... تو دفتر ثبت الکترونیکی نشسته بودم .امده بودند برای طلاق توافقی و پیوسته دعوا می کردند .خانوده تو دخالت کردند ..نخیر پدر تو .. پسره بعد از اینکه فهمید هزینه دادرسی را ..برگشت و از دختر پول خواست .دختر هم قبول نکرد ..پسر رفت ..به همین سادگی ..دخترتو پله ها داد می زد بعد چهار سال بازی در نیار من صد شصت تومان را  می دم .دوباره امد بالا ..بازهم دعواشون شد ..پسره جلوی همه دختر را زد و رفت ..از پله دوید پایین و سند ازدواج را با خودش برد ..دخترگریه می کرد و پشت تلفن برای پدرش تعریف می کرد ..مسئول دفتر بهش روز هایی که گذشت ......
ما را در سایت روز هایی که گذشت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6abanam2 بازدید : 195 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 13:23